عیبی ندارد شکستنی است دیگر ، می شکند
اصلا فدای سرت ، قضا و بلا بود از سرت دور شد . . .
اشکم بی امان می ریزد !
مهم نیست !
آب روشنی است !
خانه ات تا ابد روشن عشق من . . .
::
::
خدایا . . .
ببخش امانت ﺩﺍﺭ خوبی نبودم . . .
دلی که ﺩﺍﺩﻩ بودی شکست
::
::
ﺷﮑﺴﺘﻦ ﯾﻪ ﺩﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻗﺪﺭﺕ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ !
ﮐﻪ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻗﻮﯼ ﺗﺮﯾﻨﯽ !
::
::
میگویند شکستنی رفع بلاست
ای دل تحمل کن شاید حکمتیست . . .
::
::
کاش همانطور که از شکستن تکه ای شیشه بر میگردی و نگاهش میکنی . . .
وقتی دل مرا شکستی ، یکبار بر میگشتی ، فقط نیم نگاهی میکردی . . .
دیگه دیره واسه موندن .دارم از پیش تو میرم
جدایی سهم دستامه که دستاتو نمی گیرم
تو این بارون تنهایی دارم میرم خداحافظ
شده این حس تقدیرم چه دلگیرم خداحافظ
دیگه دیره دارم میرم چقد این لحظه ها سخته
جدایی از تو کابوسه شبیه مرگ بی وقته
دارم تو ساحل چشمات دیگه اهسته گم میشم
برام جایی تو دنیا نیست تو اوج قصه گم میشم
دیگه دیره دارم میرم برام جایی تو دنیا نیست
به غیر از اشک تنهایی تو چشمم چیزی پیدا نیست
باید باور کنم بی تو شبیه مرگ تقدیرم
سکوته من پر از بغضه دیگه دیره دارم میرم
قلبم را به بازی گرفتی و بعد رهایم کردی ، غرورم را شکستی ، اشکهایم را درآوردی، یک عالمه غم و غصه در دلم نشاندی ، مرا نا امید از زندگی کردی.
دیگر از من چه میخواهی ای عشق؟
تو رهایم کردی اما هنوز هم یاد و خاطره هایت در قلبم مانده است ، به آْنها نیز بگو مرا رها کنند . خسته شدم از نوشتن کلام دروغین عشق.
خسته شدم از عشق نوشتن ! از نوشتن کلمه ای که در این زمانه وجود ندارد !
دیگر از من چه میخواهی ای عشق؟
فراموشم کن ، هم یاد و خاطره های با هم بودنمان و هم نام مرا.
نمی دانم چرا از عشق می نویسم ، از کلمه ای که بی هویت است.
اما آنچه دلم میگوید همین است : نفرین بر عشق.
دلم دیگر از عشق و عاشقی بیزار است و دیگر حوصله به غم نشستن و یا دلتنگی و درد دوری یا انتظار را ندارد.
میخواهم تنهای تنها باشم و با رویاهای تنهایی ام زندگی کنم.
نه غمی در دل داشته باشم و نه دردی ! نه از فرداهای بی عشق بودن هراسان باشم و نه ثانیه های پر ارزش زندگی را با یاد و خاطره های عشق به هدر دهم.
میخواهم تنهای تنها باشم ، آنقدر تنها باشم که دیگر تنهاتر از من کسی نباشد.
به جای اینکه به ساعت بنگرم تا لحظه دیدار با عشق فرا رسد ، در گوشه ای مینشینم و به آسمان آبی و لحظه غروب و طلوع خورشید می نگرم.
تنهایی با اینکه پر از درد است ، اما درد عاشقی پر درد تر از درد تنهاییست.
لیلی زیر درخت انار نشست .
درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ ِ
سرخ.
گلها انار شد، داغ داغ. هر اناری هزار دانه
داشت.
دانه ها عاشق بودند
دانه ها توی انار جا نمی
شدند.
انار کوچک بود .دانه ها ترکیدند.
انار ترک برداشت.
خون انار روی دست لیلی
چکید.
لیلی انار ترک خورده را از شاخه
چید.
مجنون به لیلی اش
رسید.
خدا گفت: راز رسیدن فقط همین
بود.
کافی است انار دلت ترک
بخورد!
داری از چشام می افتی می دونی دست خودم نیس
آره من ازت بریدم اما تقصیر تو کم نیس
خودت اومدی تو دنیام خودتم عقب کشیدی
با خودت چی فکر می کردی واسه من چه خوابی دیدی
داری از چشام می افتی می دونی مقصری تو
وقتشه دیگه نباشی وقتشه دیگه بری تو
عاشقت بودم ولی تو منو دست کم گرفتی
ساده دل ازم بریدی خودتو ازم گرفتی